،،،،،
،،،،،
ویرایش توسط Behnoosh-sh : 05-23-2014 در ساعت 11:12 PM
سلام دوست خوبم.اگه مادر خودت بود چیکار میکردی؟
خودتو جای نامزدت بزار.
کمک میکردی؟ یا نه؟
همون جوری که خودت گفتی مامانش چون از طرف شوهرش محبتی دریافت نمیکنه تمام دلخوشیش همین 2 تا بچه اش هستن.
تا حالا شده تو ازش چیری بخوای و انجامش نده؟ مثلا بگی بریم بیرون تورو نبره؟
،،،،،،
ویرایش توسط Behnoosh-sh : 05-23-2014 در ساعت 11:13 PM
خب شما بشین باهاش جدی حرف بزن .. بهش بگو ادم وقتی کسی رو دوست داره .نسبت بهش تعهداتی رو هم داره ... وگرنه این دوست داشتن نمیشه .. بهش بگو باید دیگه برادرت کم کم کارای تو رو تو خونه انجام بده ... تو خودت باید مستقل بشی یا نه ؟ زندگی تشکیل بدی یانه؟ تا کی باید خرج رو بدی ؟ . بهش بگو باید برادرت تلاش کنه و کمک حال باشه و ما کمک خرج باشیم ...
اینجور باهاش حرف بزن ... خوب و منطقی ... بهش بگو باید مسولیت روی دوش برادرت بندازی که مثل خودت وظیفه شناس بار بیاد ...
دوست من اول باید بهت بگم از فکر این که کاری کنی که اون این کارارو واسه خانوادش اصلا انجام نده کاملا در بیا چون من کسایی رو میشناسم مث نامزد تو که آخرش دیدن زنشون اصلا باهاشون راه نمیاد بدون اینکه زنه بفهمه به طور مخفیانه به خاموادش کمک میکردن.
پس تو وقتی سر این مورد باهاش بحث کنی نه تنها هیچوقت نظرش عوض نمیشه بلکه حتی کم کم از تو هم سرد میشه چون مردا همشون به خانوادشون اهمیت میدن غیرت تو خونشونه.
بهتره باهم صحبت مسالمت آمیز کنید و این موضوع رو سازمان دهی کنید یعنی کمک کنید اما با برنامه ریزی.
و در مورد اینکه هنوز پاپیش نزاشته واسه خاستگاری رسمی باید یگم 100در صد دوست داره ولی شرایطشو نداره. چون وقتی باهاش صحبت میکنی خودت میگی از این بابت ناراحت میشه در واقع اون از خودش دلخور میشه از اینکه چرا نمیتونه یه طوری برنامه ریزی کنه که هم به عشقش برسه و هم به مادرش که جز اون کسی رو نداره.
و مطلب آخر و مهم ترین مطلب اینه که شما شناخت کافی از دنیای مردها نداری البته امیدوارم از دستم دلخور نشی من فقط میخوام کمکت کنم.
پیشنهاد میکنم کتاب راز هایی درباره ی مردان از باربارا دی انجلیس رو حتما مطالعه کنی و کتاب هایی ار این قبیل. حتما
هم چنین با امین موافقم که گفت باهاش صحبت کم که کم کم مسعوایت های تورو داداشت باید بر عهده بگیره
بگو با داداشش در این باره صحبت کنه که کارای خورده ریزه مث بیرون بردن و دکتر بردن و این چیزا رو اون برعهده بگیره و اگه به مشکلی هم برخورد من پشتشم و این حرفا
.........
ویرایش توسط Behnoosh-sh : 05-23-2014 در ساعت 11:23 PM
جز این مشکل دیگه ای نداره این آقا؟
,,,,,,,,......
ویرایش توسط Behnoosh-sh : 05-23-2014 در ساعت 11:24 PM
.............
ویرایش توسط Behnoosh-sh : 05-23-2014 در ساعت 11:25 PM
از حرفات معلومه که تو یکمی حسود و یکمی هم خود خواه هستی درسته؟
نه مهتا خانوم . نه حسوده نه خودخواه . خو حق داره . 5ساله باهاش اشناشده و یک ساله هم به خانوادش معرفی شده .. وحتی کمک خرج پسره هم بوده و همه جوری کمکش کرده ..
یعنی انتظار یه کادو تولد هم نباید داشته باشه ؟؟؟؟
بعدش اینکه بهنوش خانم ما اول به جای این انتظارات که مثلا برای مادرش چی کرده واسه من کاری نکرده و..... به فکرزندگیتون باشید .
اصلا این اقا پسر کی میاد خواستگاری شما ؟؟؟ کی میخواد یه زندگی تشکیل بده ؟؟؟ تکلیفش الان چیه ؟ میخواد ازدواج کنه یا نه ؟؟؟
شما الان چه نقشی تو زندگیش دارید ..؟؟؟ فقط درحد اشنایی خانوادش هستی . که بگی توروبه خانوادش معرفی کرده ؟؟؟ نتیجه ش چی شد ؟
پس تا این سوالات جوابی نداشته باشه و تکلیفتون تو زندگی واسه هم مشخص نشده باشه . پس انتظار زیادی نداشته باش ...
البته هم بگم حق به جانب شماست
آره بابا آقا امین راست میگه اصلا یه موقع به خودت میای میبینی بخاطرش بقیه مقعیتای ازدواجت پریده و کلا هیچی به هیچی حرص و جوش الکی و بی نتیجه! اون موقست که خر بیارو و عمر تباه شدتو بار کن، البته خدا نکنه.
بهنوش جان ببخشید اینو میپرسم اصلا مطمئنی اونم تورا دوست داره و ناراحت شدناش بازی نیست؟ کم کم از سرویس دادنات کم کن نه یهو که تابلو باشه مثلا بگو ندارم یا به مامانم قرض دادم. یه جا که میرین بگو پول همرام نیست اگه داشت که میرید نداشتم نرفتنو به جون بخر. یه چیز دیگم که هست سعی کن دیگه از جیک و پوک مالیت براش نگی که سر در بیاره نقدینگیت چقدره. و حرف آخرم اینه که مقابله به مثل کن میدونم ممکنه واسه خودتم سخت باشه اما امتحان کن جواب میده بعد که اذیت شد تورا درک میکنه و تو رفتارش ملاحضه میکنه.
افسوس که تو این مواقع گوش شنوایی نیست .
انسان موجودیه که بندرت نصیحت قبول میکنه و لجوجه ....
فقط وقتی که دچار شکست و بحران میشه و زمان رو ازدست میده و تجربه کسب میکنه ... اونوقته که چشماش باز میشه ...
همه ماهم چنین مواقعی رو تو زندگیمون کم و بیش درک کردیم .
خـــــدانـگهــــــدار
بیخیال بابا....مرداهمه مث همدیگه ان وقتی باهاشون زیریه سقف میری انگارنه انگارکه زنشی .اهمیت نده میدونم برات سخته ولی سعی کن کمتربهش فکرکنی بهش بگوهرماه یه مقدارپول برات کناربذاره بگو میخوای پس انداز کنی ومجبورش کن این کار روبکنه اگه بخوادهرچی درمیاره روخرج اوناکنه خودش درآینده اززندگی عقب میمونه سعی کن قانعش کنی.مرداهمشون مامانی هستن توهم که تاابدقرارنیست بامامان وباباش زندگی کنی بالاخره تموم میشه زیادغصه نخور واعصاب خودت روبهم نریز.
توراباغیرمی بینم
صدایم درنمی آید
دلم میسوزدوکاری
زدستم برنمی آید......
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)